کافه چی !
امشب قهوه نمیخواهم
فقط بگو امروز به کافه ات سر زد؟!!؟
روی ِ کدام صندلی نشست؟
آهای کافه چی
حواست هست؟
قهوه نمیخواهم
جواب میخواهم!!!!
باتشکر:مدیریت وبلاگ کژال بانو.
نگران نباش
حال دلم خوب است !!!
…نه از شیطنت های کودکانه اش خبری هست
نه از شیون های مداومش ، به وقت ِ خواستن ِ تو …
آرام
جوری که نبینی و نشنوی
گوشه ای نشسته ،
و رویاهایش را به خاک می سپارد.
نظر یادتون نره
/a>
می آیی عاشق می کنی
محو می شوی
تا فراموشت می کنم
دوباره می آیی
تازه می کنی خاطرات را
محو می شوی
به راستی که سراب از تو با ثبات تر است!!!
نظر یادتون نره
باتشکرمدیریت وبلاگ:کژال بانو
کاش این مرغ دلم بر تو گرفتار نبود
کاش این روح من از هجر تو بیمار نبود
بارها آرزوی دیدن رویت کردم
چه توان کرد مرا رخصت دیدار نبود
من اگر دیده به روی رخ تو می بستم
سر شب تا به سحر دیده به دیوار نبود
روز اول تو اگر وفا به ما می کر دی
حرف ما بر سر هر کوچه و با زار نبود
بلبلان وقت بهار نغمهءخوش می خوانند
تو به باغ دیدی کجا همدم گل خار نبود
میدهی وعده ولی به عهد وفا نمی کنی
کاش این روز من و حرف تو تکرار نبود
گر چه شیرین دم آخردل فرهاد شکست
باز هم مثل تو اینگونه دل آزار نبود
گوئیا تلخی جان کندن ما می خواهی
پا نهم پیش نگوئی که وفادار نبود
من که راز دل خویش جز تو نگفتم با غیر
این تو بودی که دلت محرم اسرار نبود
تو بیا تا که صمد جان به فدایت بکند
تا بدانی که دلش جز تو خریدار نبود
دوستدار تو
مهدی
تنها گرگها نیستند که لباس میش می پوشند
گاهی پرستوها هم لباس مرغ عشق برتن می کنند
عاشق که شدی کوچ میکنند
دوستدار تو
مهدی
برای تو می نویسم...
برای تویی که تنهایی هایم پر از
یاد توست...
برای تویی که قلبم منزلگه
عـــشـــق توست ...
برای تویی که احسا سم از آن وجود نازنین توست ...
برای تویی که تمام هستی ام در عشق
تو غرق شد...
برای تویی که چشمانم همیشه به راه
تو دوخته است...
برای تویی که مرا مجذوب قلب ناز و
احساس پاک خود کردی...
برای تویی که وجودم را محو وجود
نازنین خود کردی...
برای تویی که هر لحظه دوری ات
برایم مثل یک قرن است...
... تویی که سـکوتـت سخت ترین شکنجه من است برای
برای تویی که قلبت پـا ک است ...
برای تویی که در عشق ، قـلبت چه بی
باک است...
برای تویی که عـشقت معنای بودنم
است...
برای تویی که عـشقت معنای بودنم
است...
برای تویی که غمهایت معنای سوختنم
است...
برای تویی که آرزوهایت آرزویم
است...
دوستدار تو
مهدی
قـــــد بلندمــــــ . . .
امـــا نـــه آنقـــدر
کــه ابـــرهـــا را کنـــــار بزنمـــ
و ســر از کـــار خـــــدا در بیـــــاورمــــ !
*****************
بعضـــی وقت ها ،
آدم ها یه کارهـــایی می کنن
که دیگـــــه نمی تونی دوسـتشون داشته باشی ...
اما عجیــب دلت واســه دوست داشتنشون تنگــ میشه!!!
************
غوغاست ...
ساده میشکنم ...
با یک تلنگر کوچک ...
...
این گونه نبودم ....
شــــدم ... !!
***************
...هـمـیـشـه اخـتـیـاری نـیـسـتــــ
آدمــ گـاهـی مـَجـبـوره ...
کـسـی رو کــه دوسـت داره ...آبـی پـشـتـــ ِ سـَرش بـریـزد
*******************
به تو گفتهـ بودم که ...
با دلمـ بازی نکن؛
ببین...
خرابشـ کردی...
دیگر عاشق نمی شود.
*****************
خاطرات خیلی عجیبند
گاهی اوقات می خندیم به روزهای که گریه می کردیم
گاهی گریه می کنیم به یاد روزهایی که می خندیدیم......!
*********************
من اگر پشت خودم پنهانم
من اگر خسته ترین انسانم
به وفای همه بی ایمانم
*********************
از ما که گذشت
...
اما،
اگر در سرت "هوای خداحافظی" داشتی،
از همان ابتدا،
"سلامی نکن... لطفا !!!
******************
وقتی از همه دنیــــا ناراحتم
فقط با فکــــــر کردن به تو آروم می شم
اما وقتی تو ناراحتـــــم می کنی
همه ی دنیا هم نمـــــــی تونه آرومم کنه . . . نقاشی اش خوب نبود
اما راهش را خوب کشید
و رفت
*****************
شاید روزی بیاید که حال ِ من هم خوب شود
هوا خوب شود ...
عشق خوب شود ...
و تو ....
خووب ِ من شوی ...؟
*******************
خاطرات را باید سطل سطل از زندگی بیرون کشید...دو دلم اول خط نام خدا بنویسم
یا که رندی کنم و نام تو را بنویسم
همه یک گفتم و
دینم همه یکتایی بود
با کدامین قلم امروز دوتا بنویسم
ای که با حرف تو هر مسئله ای حل شدنیست
به خدا خود تو بگو نام که را بنویسم
صاحب قبله و قبله دو عزیزاند ولی
خوشتر آن است من از قبله نما بنویسم
آسمان مثل تو احساس مرا درک نکرد
باز غم نامه به بیگانه چرا بنویسم
تا به کی زیر چنین سقف سیاه و سنگین
قصه ی درد به امید دوا بنویسم
قلمم جوهرش از جوش و جراحت باقیست
پست باشم که پی نان و نوا بنویسم
بارها قصد خطر کردم و گفتی ننویس
پس من این بغض فرو خورده کجا بنویسم
بعد یک عمر ببین دست و دلم می لرزد
که من و تو به هم آمیزم و ما بنویسم
من و تو چون تن و جانند مخواه و مگذار
این دو را باز همین طور جدا بنویسم
شعر من با تو پر از شادی و شیرین کامیست
باز حتی اگر از سوگ و عزا بنویسم
با تو از حرکت دستم برکت می بارد
فرق هم نیست چه نفرین چه دعا بنویسم
از نگاهت به رویم پنجره ای را بگشای
تا درآن منظره ی روح گشا بنویسم
عشق آن روز که این لوح وقلم دستم داد
گفت هر شب غزل چشم شما بنویسم
دوستدار تو من
مهدی
برایش نوشتم عزیزم برگرد برایش نوشتم بهانه است که حالت خوب نیست ... اگر بیا یی خواهی* دید که حال من خرابتر است ... برایش نوشتم نیازی نیست به تعریف اتفاقاتی که افتاده ... من برایت خواهم گفت از اتفاقاتی که میتوانست نیفتد برایش نوشتم من انتظار میکشم به سبک خودم همانی که تو غرور میخوانی**اش و من سکوت ... برایش نوشتم نگذار سادگی* کودکانه من به بلوغ زودرس برسد ... نگذار صداقتم زود بمیرد برایش نوشتم کسی* این نامه را برایت مینویسد که هنوز شبیه خودش است ... بازگرد تا دیر نشده برایش نوشتم جواب نمیخواهم عزیزم ... برگرد ... هنوز حس ما گرم است ... برگرد | |
دوستان عزیز لطفا با نظر دهی خود مشوق ما برای نوشتن مطالب زیباتر باشید. مدیریت وبلاک:کژال بانو |
هرگز نگذارید بو ببرند که بعد از رفتنشان چه بر شما گذشت. بگذارید در حسرت یک " دلسوزی آنی* "برای شما بمانند. در حسرت اینکه سرشان را با تامل تکان بدهند و زیر لب بگویند " ببین با خودش و من چکار کرد" حتی در حسرت یادآوری آنچه از خوب و بد که گذشت. یادتان باشد ، قدرت در دست شما است که توانایی* عاشق شدن و دوست داشتن داشته اید. یادتان باشد، آدم*های ضعیف که میروند شایسته ی داشتن قلب و احساسِ شما نیستند. یادتان باشد، برگشت، گاهی* سقوط به اعماقِ حقارتی دو جانبه است. قوی باشید و خوددار و بزرگ. آدم*های غمگین و دلشکسته و رنجور را هیچکس دوست ندارد... __________________ خنده های تـــو آرزوهـای من اند بخند ؛ تا برآورده شوند ...! ![]() | |
دوستان عزیز لطفا با نظر دهی خود مشوق مابرای نوشتن مطالب زیباتر باشید. |
تو مپندار که من غیر تو دلبر
گیرم ترک روی تو کنم
دلبر دیگر گیرم
بعد صد سال اگر
برسر قبرم گذری کفنم چاک
دهم زندگی از سر گیرم
بی وفا باشی جفایت می
کنند بی وفایی کن وفایت می
کنند
مهربانی گرچه
آیینی خوش است مهربان باشی رهایت می کنند
من به چشمان پر
از مهر تو عادت دارم
به تو و طرز
نگاه تو ارادت دارم
عطش حسرت دیدار
تو را پایان
نیست
اشتیاق است که هر لحظه به تو،من دارم
ای عشق، شکسته ایم، مشکن ما را اینگونه به خاک ره میفکن ما را
ما در تو به چشم دوستی می بینیم ای دوست مبین به چشم دشمن ما را
این همه خونی که دنیا در دل ما می
کند جای ما هر کس که باشد ترک دنیا می
کند
هر زمان گویم که
فردا ترک دنیا می کنم تا که فردا می رسد امروز
و فردا می کنم
با تو از خاطره ها
سرشارم
با تو تا آخر شب بیدارم
عشق من دست تو
یعنی خورشید
گرمی دست تو را کم دارم
من در غم تو .تودر وفای
دگری دلتنگ تو
من تو دلگشای دگری
در مذهب عاشقان
روالی باشد من دست تو بوسم
و تو پای دگری
آراسته آمد و چه آراستنی
پیراسته زلف خود
چه پیراستنی
بنشست به می
خوردن و برخاست به رقص
به به چه نشستنی
چه بر خاستنی
در سکوت دادگاه
سرنوشت
عشق بر ما حکم سنگینی نوشت
گفته شد دلداده
ها از هم
جدا
وای بر این حکم و بر این قانون زشت!
دل من از تبار دیوارهای کاهگلی است
ساده می افتد
ساده میشکند
ساده میمیرد
دل من تنها سخت
میگرید
همه ذرات جان پیوسته با
دوست همه
اندیشه ام اندیشه اوست
نمی بینم به غیر
از دوست
اینجا
خدابا این منم یا اوست اینجا ؟
در مدرسه از نشاط من کم
کردند...
از فرصت ارتباط من کم کردند...
هر وقت به هم عشق
تعارف
کردیم...
از نمره ی انضباط ما کم کردند...
عاقبت یک روز مغرب محو مشرق می شود
عاقبت غربی ترین
دل نیز عاشق می شود
شرط می بندم
زمانی که نه زود است و نه دیر
مهربانی حاکم کل
مناطق می شود
نرسد دست تمنا چو به دامان
شما میتوان چشم دلی دوخت به
ایوان شما
از دلم تا لب
ایوان شما راهی نیست نیمه جانی ست در این
فاصله قربان شما
راز دل با کس نگفتم چون ندارم محرمی
هر که را محرم
شمردم عاقبت رسوا شدم
راز دل با آب
گفتم تا نگوید با کسی
عاقبت ورد زبان
ماهی دریا شدم
دیشب دوباره آمدی به خواب من،
دیدار خوب تو،
تا کوچه های
کودکیم برد پا به پا،
شاد و شکفته اما،
فارغ ز هست و
نیست،
یک لحظه دست تو
از دست من رها شد و خواب از سرم پرید.
وفای شمع را نازم که بعد از
سوختن به صد خاکستری
در دامن پروانه میریزد
نه چون انسان که
بعد از رفتن همدم گل عشقش
درون دامن بیگانه میریزد.
دوستدار تو من
مهدی
دنبال کسی میگردم که توی بهار که زنگ بزنم بدون هیچ دلیل
بگم:میای بریم زیر این رگبار و هوای خوش قدم بزنیم؟ در جوابم فقط بگه:نیم ساعت دیگه کجا باشم...
توی تابستون که زنگ بزنم بدون هیچ دلیل
بگم:میای بریم خیابونxازxتاهرجاشدقدم بزنیم؟
در جوابم فقط بگه:ناهار اونجایی که من میگم...
توی پاییز زنگ بزنم بدون هیچ دلیل
بگم میای صدای ناله برگای پاییز رو در بیاریم!خش خش صدابدن؟درجوابم فقط بگه:دوربینتم بیار...
توی زمستون زنگ بزنم بدون هیچ دلیل
زنگ بزنم بگم:درختای خیابون منتظرن با یه عالمه برف بعد با تردید بپرسم:میای که؟
در جوابم بدون مکث بگه:یه جفت دستکش میارم،یه لنگه من یه لنگه تو... سر اینکه دستای گره شدمون توی جیب کی باشه بعدا تصمیم میگیریم...
دوستان عزیز لطفا با نظر دهی خود مشوق ما برای نوشتن مطالب زیباتر باشید.
مدیریت وبلاگ:کژال بانو
نیست در این گفته من سوسه
ای گر تو به
من قرض دهی بوسه ای
بوسهء دیگر سر آن
مینهم
لحظه دیگر به تو پس میدهم
دوستدار تو من
مهدی
آخرقصه رو بردارو با خودت ببر...
همان یکی بود یکی نبود!
همان گنبد کبود را برای من بگذار...
در فکر شروعی دوباره ام!
من بوده ام و هنوز کس دیگری نبود!؟
دوستان عزیز لطفا با نظر دهی خود مشوق ما برای نوشتن مطالب زیباتر باشید.
مدیریت وبلاگ:کژال بانو
به خیابان برو
دست یکی از این آدمهای سیاه و سفید را بگیر
میهمانشان کن به یک تانگوی خیابانی
گور پدر عشق های باکره
گورپدر عشق های رنگی
گورپدر انتظار
گور پدر تنهایی
صداقت تا چه حد؟؟
دوستان عزیز لطفا با نظر دهی خود مشوق ما برای نوشتن مطالب زیبا تر باشید
مدیریت وبلاگ:کژال بانو
هفته های خالی از لحظه های تو
روز هایِ بارانی که جای هیچکس خالی نیست جز خودت
غروب هایی که بی جهت دلم می گیرد
حرف هایی که هرگز به هم نگفته ایم
شعر هایی ، پر از واژه های غمگین
نگاه هایِ غریبه، نگاه که دیگر مال من نیست
تنهایی
بی آغوشی
امید های واه ها
شب های طولانی
تمام اینها به من میگوید که تو چیزی جز یک خواب نبودی
یک رویا
یک آرزو یک خیالِ خوب که هنوز گرمم می کند
یک صدایِ آشنا که با عشق صدایم میزند
خوابِ من پر از مهربانی است
پر از نوازش
پر از حرف های خوب
دیوانه نیستم
دوستت دارم
باورم کن
زیباست ، لحظه های خوشِ دوست داشتن کسی که حتی نیست
دوستان عزیزلطفا با نظر دهی خود مشوق ما برای نوشتن مطالب زیباتر باشید
مدیریت وبلاگ:کژال بانو
یک روزِ آفتابی را انتخاب کن
خودت را سریع به خانه برسان
راحت ترین مبلِ خانه را انتخاب کن
پرده ها را کنار بکش ( اتاق نباید تاریک باشد)
در زیباترین فنجانی که داری قهوه بریز
و در آرامش کامل
در روزِ روشن
بدور از استرس های خارج از خانه
تمام عکس هایش را پاره کن
تمام خاطراتش را یکی یکی دور بریز ( نیازی به مرورِ دوباره هم نیست)
تمامِ کلمات راست و دروغش را از ذهنت پاک کن ( در هر صورت فرقی نمیکند)
بعد با شکوهِ تمام چروکِ لباست را مرتب کن
مثلِ آدمی که هیچ وقت عاشق نبوده
مثلِ آدمی که همیشه تنها بوده
از خانه بزن بیرون
بگذار زندگی یک نفسِ راحت بکشد
دوستان عزیز لطفا با نظردهی خود مشوق ما برای نوشتن مطالب زیباتر باشید
مدیریت وبلاگ:کژال بانو.
رویا بهانه ای ست که دنیای هم شویم ؛ دنیا چرا بهانه ی ما را به هم زند؟
این خانه قایقی ست که آواره می شود؛ موجی اگرکرانه ی ما را به هم زند
پر کرده ای تمام مرا با تمام خویش ؛ شیرین شده تمامی مــــن در تمام تــو
قند آب می شویم تو و من مـیان هـــم ؛قاشق چرا میانه ی ما را به هم زنـد؟
این سیم های برق که هی تیر می کشند؛ وقتی که ما به خلوتشان تکیه می کنیم
باروت می شوند که شلیک تیر شان ؛ خواب کبوترانه ی ما را به هم زند
بی تو مرا شبی ست که فردا نمی شود؛ بی من تورا دلی ست که دریا نمی شود
آنقدر در همــیم که پیدا نمی شود ؛دستی که نظم خانــه ی مارا به هم زند
با هم ولی جدا به سفر فکر می کنیم؛ هر دو کنار هم به خطر فکر میکنیم
طوفــانی همیم نزائیده مادرش ؛ بـــــــــادی که آشیانه ی ما را به هم زند
شانه به شانه سر به سر هم گذاشتیم؛یک لحظه دست از سر هم برنداشتیم
فریاد ترجمان جدایی ست پس کجاست؛آن هق هقی که شانه ی ما را به هم زند
دوستدارت تو من
مهدی
چه قدر فاصله اینجاست بین آدمها
چه قدر عاطفه تنهاست بین آدمها
کسی به حال شقایق دلش نمی سوزد
و او هنوز شکوفاست بین آدمها
کسی به نیت دل ها دعا نمی خواند
غروب زمزمه پیداست بین آدمها
چه می شود همه از جنس آسمان باشیم
طلوع عشق چه زیباست بین آدمها
تمام پنجره ها بی قرار بارانند
چه قدر خشکی و صحراست بین آدمها
به خاطر تو سرودم چرا که تنها تو
دلت به وسعت دریاست بین آدمها
دوستدارت تو من
مهدی
بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی درد مند را
شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق
آزار این رمیده ی سر در کمند را
بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت
اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست
دلتنگم، آنچنان که اگر بینمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت
شاید که جاودانه بمانی کنار من
ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت
تو آسمان آبی آرامو روشنی
من چون کبوتری که پرم در هوای تو
یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم
با اشک شرم خویش بریزم به پای تو
بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب
بیمار خنده های توام ، بیشتر بخند
خورشید آرزوی منی ، گرم تر بتاب
دوستدارت تو من
مهدی
دل خوشم با غزلی تازه همینم کافی ست
تو مرا باز رساندی به یقینم کافی ست
قانعم،بیشتر از این چه بخواهم از تو
گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست
گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم
گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست
آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن
من همین قدر که گرم است زمینم کافی ست
من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه
برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی ست
فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز
که همین شوق مرا، خوب ترینم! کافی ست ...
دوستدارت تو من
مهدی
بعد یک سال بهار آمده، می بینی که؟
باز تکرار به بار آمده، می بینی که؟
سبزی سجده ی ما را به لبی سرخ فروخت
عقل با عشق کنار آمده، می بینی که؟
آن که عمری به کمین بود، به دام افتاده
چشم آهو به شکار آمده، می بینی که؟
حمد هم از لب سرخ تو شنیدن دارد
گل سرخی به مزار آمده، می بینی که؟
غنچه ای مژده ی پژمردن خود را آورد
بعد یک سال بهار آمده، می بینی که؟
دوستدارت تو من
مهدی
حس می کنم ، حسم به تو حسی نو است
حسم برای حس تو ، شعری نو است
حس می کنم ، حس کرده ای احساس من
احساس حسم حاسد و جنسی نو است
حدسی بزن ، حسم حسود حس کسیت
.
در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟
مثل آرامش بعد از یک غم ، مثل پیدا شدن یک لبخند
مثل بوی نم بعد از باران ، در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟
من به آن محتاجم !
.
ایستاده ام….
تنها….
پشت میله های خاطرات دیروز
این جا ….
انگشت هایم را می شمارم
یک.
دو..
سه…
ودست های تو در هم فرو رفته اند
تو ….
غزل را مشت مشت به حراج گذاشتی
که مهربانی ات را ثابت کنی
ولی….
ولی نفهمیدی که من
آن سوی خیابان
انتظارت را می کشم
تو بی وقفه فریاد کشیدی…
ومن ….
دیگر آزارت نمی دهم
زین پس….
قصه هایم را برای هیچ کس تعریف نمی کنم
مطمئن باش…
هنوز هم قافیه را به چشمان تو
می بازم.…
مطمئن باش!
تقدیم به آرش
سلام کژالم تقدیم به شما
نمی زارم نوازش کسی شب ناز مژه هاتو خواب کنه
نمی زارم خونه آرزوموکسی با اومدنش خراب کنه
نمی زارم یه غریبه بانگاش پادشاه دل بی ریات بشه
من میخوام خودم پرستشت کنم
نمی زارم که کسی خدات بشه
دوستدار تو من
مهدی