دیگر تمام مجنونهای دنیا برایم ابن السلام هستند... ابن السلام...
لعنت به من اگر بعد از این لیلای قصه ای باشم...
سبحانک یا لا اله الا انت... انی کنت من الظالمین...
خدایا...
باز هم به خودم ظلم کردم
وقتی باور کردم ماه آسمان شب تار کسی هستم...
وقتی که خورشید زندگی اش هنوز طلوع نکرده ...
چرا باور کردم چیزی بیش از دوست داشتن عادی هم میتواند وجود داشته باشد ...
نه... نه... نه....
عشق وجود ندارد...
هرچه است یک دوست داشتن عادی است ...
کاملا عادی...
همانقدر که یک بچه عروسکش را دوست میدارد قبل از آنکه عروسک بزرگتر و قشنگتری هدیه بگیرد...
آهای ...
دختران حوا ... ...
حواسمان باشد فقط عروسکیم ... و
تا وقتی عزیزترین که عروسک زیباتری به میدان نیامده باشد... .
آهای...
دختران حوا ...
عشق کسی را باور نکنید...
همه این حرفا دروغه... دروغه... دروغه....
از من گفتن بود!
نظر یادتون نره